سلام.من یاسینی هستم.اگ ه گفتین عیدکجابودم؟من ومامان و بابا و عمو محسن و زن عمو نسیبه بیست ونهم به سمت مشهد حرکت کردیم. هشت و نیم غروب حرکت کردیم ولی تا به قایمشهر رسیدیم ماشین بابایی خراب شد.روشن نمیشد .خلاصه عموعلی ماشین عمو محسن رو از بابل آورد اونجا و ما وسایل سفرمون رو جابه جا کردیم ورفتیم تو سمند عمو.ساعت دوازده تازه ساری بودیم.ولی هرجورشده خودمون رو سال تحویل به حرم امام رضا رسوندیم.موقع سال تحویل روبروی حرم بودیم. خیلی شلوغ بود.درهای حرم رو بسته بودن.صدای نقاره ها رو شنیدم. صدای هلیکوپتر و اولین عید نوروز رو درکنار خانواده ام بودم.حس عجیبی داشتم،من به این کوچیکی تو اون جمعیت و تو اون جای مقدس اولین عید رو دیدم.داشتم به این چیزها فکر می کردم که یهو گشنم شد و همون جا،وسط جمعیت شروع کردم به گریه کردن. همه دنباله جایی بودن که من بتونم شیر بخورم. که خوابم برد.عمو محسن بغلم کردو بعد از یه خورده پیاده روی رفتیم تو ماشین .تا سومین روز عید مشهد بودیم. چیزهای زیادی رو تجربه کردم آخه قبلا اینقدر بیرون نمیرفتم و این همه آدم ندیده بودم.مامان و بابا سرکار نمیرفتن در کنارم بودن.واین بهترین هدیه عیدم بود.
|