سلام.امشب یاسین جونم رو برای اولین بار خودم بردم حموم.مامان و بابا و ناهید ساعت چهار عصر عازم مشهد شدن.یاسین چهار ماه و بیست وپنج روزش شده.خیلی بامزه بود.باپسرم حرف میزدم و براش شعر می خوندم. اصلا هم گریه نکرد.چند تا لبخند قشنگ هم برام زد.
راستی امروز زنگ زدم کارگزینی تهران،در مود نه ماه مرخصی زایمان پرسیدم. گفت همون شش ماهه.ناراحتم،نگرانم.تقریبا یک ماه دیگه باید پسرم رو تنها بزارم و برم بانک.فکر می کنم خیلی سخت باشه برام.همکارم هم خانم مسیبی امروز برام زنگ زد،می گفت بعدالظهر هم باید نوبتی بمونیم.
قصه خوردن که فایده نداره،بهتره از این یه ماه خوب استفاده کنم و با آرامش به پسرم برسم.احساس میکنم،خیلی بهم وابسته شده،خیلی وقتها بهم خیره میشه و می خنده.
از چند روز بعده واکسن چهارماهگی اش انگار گلوش گرفته و هنوز خوب نشده.صداش عوض شده.نمیدونم چرا خوب نمیشه ،یه دفعه دیگه باید با بابایی ببریمش دکتر.
دوستت دارم و امیدوارم منو ببخشی که باید تنهات بزارم. خداکنه بتونم بعده اومدن از سرکار ،وقتی خونه ام مامان خوبی برات باشم.خستگی باعث نشه برای عشقم،یاسینی کم بزارم.
|