yasinam



سلام. خیلی وقته نیومدم.الان خیلی بامزه حرف میزنم.و یه پسرکوجولو وروجکم.فعلا


ادامه مطلب

جمعه 1 اسفند 1393برچسب:, |

 

سه شنبه 6 خرداد 1393برچسب:, |

 

سه شنبه 6 خرداد 1393برچسب:, |

 

شنبه 3 خرداد 1393برچسب:, |

 

شنبه 3 خرداد 1393برچسب:, |

 

شنبه 3 خرداد 1393برچسب:, |

 

شنبه 3 خرداد 1393برچسب:, |

 

شنبه 3 خرداد 1393برچسب:, |

 

چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:, |

 
عید 93 شیراز ویزد

سلام. عید 93 با مادرجون اینا رفتیم شیراز و برگشتنی یزد. من پسر خوبی بودم.

چهار شنبه 14 فروردين 1393برچسب:, |

 
چرا اینقدر تب میکنم؟

سلام. این روزها هفته ای چند روزش رو تب دارم .بعد از مسافرتمون به گیلان من یه ماهیه که همش  زود مریض میشم. چند دوره  آنتی بیو تیک خوردم و لاغرتر از قبل شدم.مامان و بابا من رو  بردن دکتر و یه سری آزمایش کلی برام گرفتن. مشکل خاصی نبود خدا رو شکر فقط آهنم یه کوچولو کم بود که دکتر گفت قطره آهن بیشتر بخورم.

شنبه 11 آبان 1392برچسب:, |

 

جمعه 18 مهر 1392برچسب:, |

 
یاسین و باباش تو ماسوله

جمعه 20 مهر 1392برچسب:, |

 
ساحل انزلی

جمعه 19 مهر 1392برچسب:, |

 
یاسین تو دهکده ساحلی بندر انزلی

جمعه 19 مهر 1392برچسب:, |

 
ببینین ماسوله چقدر قشنگه

جمعه 20 مهر 1392برچسب:, |

 
درس مامانم تموم شد

سلام. امروز مامانی دفاع داشت برای پایان نامه اش.البته قبلش هشت صبح من رو بردن و واکسن یک سالگی  ام رو زدن. عمو محسن اومد دنبالم منو برد خونه عزیز و مامان و بابا رفتن دانشگاه. مامانی این روزها خیلی سرش شلوغ بود و حسابی خسته بود. بانک،من و پایان نامه و هی ایرادگرفتن  استاد راهنماش دکتر یداله زاده.مامانی از 18 نمره 17.75 شد.آخ جون درس مامانم تموم شد همه راحت شدیم. من ،بابا ،مادرجون خاله ناهید و مامانی.خدایا شکرت

دو شنبه 8 مهر 1392برچسب:, |

 
تولدت مبارک عزیزدلم

نگاهت زیباتر از خورشید ، دلت پاک تر از آسمان

و صدایت آرام تر از نسیم بهار  . . .

تولد آسمانیت مبارک

 

 

یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, |

 
من بلدم راه برم

سلام.امروز بیست وشش مرداده.من یازده ماهمه.امروز برای اولین بار یک قدم برداشتم. و راه رفتم.

دو شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, |

 

جمعه 28 تير 1392برچسب:, |

 

جمعه 28 تير 1392برچسب:, |

 

جمعه 28 تير 1392برچسب:, |

 

جمعه 28 تير 1392برچسب:, |

 

جمعه 28 تير 1392برچسب:, |

 

جمعه 28 تير 1392برچسب:, |

 

جمعه 28 تير 1392برچسب:, |

 
هفت تا ده ماهگی من

سلام.من خیلی وقت بود که سرنزدم به وبلاگم.راستش  از بس من وروجک شدم و مشغله کاری  ،مامان مریم  نتونست یه مدت  وبلاگم رو به روزکنه.اینم بگم که وقتی من بیدارم مامانم اصلا نمیتونه با لپ تاب کارکنه چون من خیلی به لپ تاب علاقه دارم و دیگه مثل قبلا فقط با کیبورد و موس کارندارم،دلم میخواد لپ تاب رو هی ببندم و باز کنم.دلم میخواد صفحه نمایشش رو بکشم تا بیشتر باز شه و بقول بزرگترها خرابش کنم .البته قصدم فقط بازیه .

از کجا براتون شروع کنم و تعریف کنم؟آها.تو عید میدونین که من پیش مادرجون بودم.بعده عید هم تقریبا یه ماه و نیم خاله صفیه  نگهم داشت.بعدش هم دو سه هفته بعضی اوقات خونه مادرجون و خاله ناهید و بعضی اوقات هم خونه عزیز بودم.هشت ماه و نبم بودم  یه بارمریض شدم که بیحال بودم و سه چهار روزی تب داشتم.اونقدر بیحال بودم که نمیتونستم خوب چهاردست و پابرم و میافتادم. همه رو خیلی ناراحت کردم . دلشون برای شیطنت هام تنگ شده بود. تا خدا کمکم کرد و بعده چهاروز کم کم خوب شدم.

داشتم میگفتم،از وقتی مادرجون تعطیل شده ،پیش مادرجون و خاله ناهیدم. گاهی اوقات که مادرجون باید بره سرکار ،میرم خونه عزیز.من متوجهم که هم مادرجون اینا و هم عزیز اینا خیلی دوستم دارن و باعلاقه مراقبم هستن تا مامان ازسرکاربیاد.مادرجون که هرجامیرم همرام میاد و وقتی بازی میکنم مراقبه که زمین نخورم و سرم به جایی نخوره.اینم یه بوس تقدیم به مادرجون.خاله ناهید رو هم خیلی دوست دارم همش باهام بازی های جدید میکنه و منو میخندونه. حتی وقتی فقط نگاهم می کنه خندم میاد.

الان تقریبا ده ماهمه.مامانی یه هفته مرخصی گرفته بود و پیشم بود.جنگل ودریارفتیم.دریا روخیلی دوست دارم. بابایی پاهام رو میذاشت توی آب.

از کارهایی که میکنم براتون بگم.من دست میزنم. وقتی برام شعر بخونن میرقصم. خودم و تکون میدم و دستهام رو تکون میدم.دو سه روز پیش مادرجون از پشت تلفن برام شعر خوند ومن رقصیدم که خیلی برای مامانی جالب بود.میز رو نگه میدارم و می ایستم ودور میز میچرخم.عاشق جاروبرقی هستم.هم خونه خودمون و هم مادرجون میدونم جاروبرقی کجاست.و وقتی در اتاق باز باشه از هال چهاردست و 

پا میرم پیش دوستم جاروبرقی.دو روز پیش از هال چهاردست و پا رفتم تو اتاق خواب و تا مامان برسه در اتاق رو بستم. مامان مریم هم نگران بود و هم از کارم خنده اش گرفت .نمیدونست چی کارکنه ,بالاخره باهام حرف زد ومن متوجه شدم و رفتم عقب تر و کم کم در رو باز کرد.

راستی بابایی بهم قول داده برای تولدم یه جاروبرقی fullبخره. ببینیم چی کار میکنه؟؟؟...

مم بب و دد و یه چیزی شبیه عمه میگم. و هروقت گشنمه میگم مم.همیشه هم وقتی برام لالایی میخونن منم میخونم تا خوابم ببره.

خیلی وقته که این کار رو انجام میدم ها،وقتی شبها گشنم میشه نرده تختم میگیرم و وایمیسم.ومامانی رو نگاه میکنم و منتظرم، البته بیشترش گریه،تا مامانی بهم برسه.من میدونم مامان کدوم سمت کنار تختم میخوابه وروم رو همون طرف میکنم و نرده تختم  رو میگیرم.

خونه مادرجون چند دفعه از کلید بغل ال سی دی رو خاموش کردم. که البته الان کارم سخت تره  برام بالش میزارن ولی بازم میتونم اگه فرصت پیدا کنم. یه بارم کلید خاموش سه راهی رو زدم و تلویزیون و کامپیوتر خاموش شدن.  دایجون داشت با کامپیوتر کارمیکرد،من نمیدونستم اون کلید برای کامپیوتر هم هست وگرنه این کار رو نمیکردم دایجون ناراحت شه.

راستی جارو دستی هم دوست داشتم که مامان یکی برام خرید که کفشدوزکه.دیگه توی روروئک نمیمونم و خودم رو خم میکنم بیام پایین.

بابا و مامان برام این هفته یه سه چرخه قرمز خوشگل خریدن که خیلی دوستش دارم و رکابش رو بادست میچرخونم و میخندم.

چیزهای کوچیک رو مشت میکنم دستم رو و یواشکی نکه میدارم تا اگه کسی متوجه نشد بخورم.دوتادندون بامزه دارم و میوه و نون و حریره بادوم و سوپ میخورم .کمی بستنی هم قاچاقی خوردم.و خیلی هم دوست دارم.

 ببخشید دیگه حرف زیاد زدم، چی کارکنم؟ خیلی کارها بلدم...... بزرگ شدم خوب.

جمعه 21 تير 1392برچسب:, |

 
سینه خیز رفتم

سلام.من آقا یاسین هشتم اردیبهشت,هفت ماه و نیم بودم که برای اولین بار سینه خیز رفتم. و هجدهم اردیبهشت هم اولین بار چهار دست و پا رفتم.

پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:, |

 
من رفتم ماموریت

سلام.مامانم یه هفته کلاس آموزشی بانکداران حرفه ای داشت.براش ماموریت اومد که مجتمع آموزشی رفاهی ناتل کنار نور.مامانی هم که شنیده بود میتونه ن رو ببره حسابی پیگیری کرد و متوجه شد که من رو میتونه با یه همراه ببره. جمعه سی ام فروردین  بابایی من و مامان و مادرجون رو رسوند.بابایی باید میرفت بابل .چون نمیتونست یه هفته سرکارش نره،مادرجون دو روز مرخصی گرفت و قرارشد بعدش مادرجون بره و خاله ناهید بیاد من رو صبح ها نگه داره تا مامان مریم بره کلاس.راستی قبله رفتن بابا من یه کار بد کردم.که الان روم نمیشه بگم. و بابایی رفت.مامان صبح ها از هشت تا دو نیم کلاس داشت.البته وسط کلاس هاش تو تا استراحت نیم ساعتی بود که میومد پیشم بهم شیر می داد و میرفت.برای ناهار و شام هم من رو آماده میکردن و یه کم پیاده میرفتیم تا رستوران اونجا.تو رستوران من صندلی مخصوص داشتم  که وقتی اولین بار روش نشستم احساس میکدم اسب سوار شدم،هی پاهام رو تکون می دادم.سه شنبه بابایی اومدرفتیم بابل .و  شب ایندفعه با خاله ناهید رفتیم ناتل کنار.اونجا  دو سه دفعه ای پارکش رفتیم ومن برای اولین بار تاب و سرسره و الالنگ و از اون اسبها که عکسش پایین هست سوار شدم.تو پارک بیشتر حواسم به بچه ها بودو تو دلم میگفتم کاش من هم میتونستم تنهایی سوار اینها شم.چند دفعه هم رفتم ساحل ومن وقتی میخواستنازم عکس بگیرم به جای دوربین روم رو برمیگردوندم و دریا رو میدیدم.پنجشنبه بابایی اومد و بهم رفتیم تا نوشهر چند تا فروشگاه مثل آریازی و چند تا لباس خوشگل هم برام خریدن .تا جمعه بعداز ظهر که وسایلمون رو جمع کردیم و اتاقمون رو تحویل دادیم.و بعده یه هفته رفتیم خونمون.دیدین من چه زود رفتم ماموریت؟ اینم عکس هاش

جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, |

 

جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, |

 

جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, |

 

جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, |

 

جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, |

 

جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, |

 

جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, |

 

جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, |

 

جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, |

 
من هفت ماهم شد

سلام.من هفت ماهم شده.بلدم غلت بزنم.وقتی دراز کشیدم با یه کم تلاش خودم بشینم.دوست دارم همه چیز رو که میبینم بگیرم مخصوصا کاغذ و نایلون و دستمال کاغذی.دنباله یه فرصتم تا بتونم دور از چشم همه بخورمشون.مامانم داشت امروز عکسهام رواز تولد تا حالا رو میدید وباخودش می گفت چه زود گذشت  و من دارم بزرگ میشم.من لاغرشدم مثل همه بچه ها که دندون در میارن ویه دوره ای لاغر میشن.البته هنوز دندونم در نیومده.راستش مامان و بابا بهم مشکوکن.یه چیزهایی معلومه وقتی لثه ام رو  مبینن. بازم بگم که من نمیزارم خوب ببینن.بعضی اوقات شانسی میبینن. هر کی من رو میبینه میگه لاغر شدم مامانم هم هر دفعه ناراحت میشه.راستی همه میگن قدکشیدم.خدارو چه دیدی شاید مثل داییم قدبلند شدم.غذاهام الان شیر،سرلاک گندم و شیر بعضی اوقات یه کوچولو زرده تخم مرغ،حریره بادام و سیب زمینی آب پزه.یه سرلاک برنج و شیر رو از وقتی مامانی سرکار رفت تموم کردم و الان دارم گندمش رو میخورم.این رو بیشتر از قبلی دوست دارم.پیش خودمون بمونه مامانم هم خیلی دوست داره.این روزها مامانم سرکارمیره و خاله صفیه میاد پیشم .خیلی دو ستش دارم. کلی باهم بازی میکنیم تا مامانی بیاد.وقتی میاد میخوام سریع برم شیر بخورم .میگه اهه اهه و نشون میدم که میشناسمش.شنبه ها و پنجشنبه ها هم میرم خونه مادرجونم.هی روزگار،داشتن مامان شاغل همینه دیگه.حالا خدارو شکر فامیلام  با علاقه در کنارم هستن.دیروز هم مامانم باجه عصر داشت. مامان ساعت دو اومد با بابایی  رفتیم خونه عزیز. من شیر خوردم و بقیه ناهار خوردن.عمو محسن و خانمش و عمه هام هم بودن.ساعت سه ونیم بابا مامانی رو رسوند بانک .تا ساعته شش و نیم که با بابا رفتیم دنبال مامان .  تو نگاه مامانم حس میکردم دوست نداره تنهام بزاره و اذیت میشه که پیشم نیست. دلم میخواست بهش خسته نباشید بگم و بگم منم چقدر دوستش دارم ولی هرکار کردم نتونستم بگم .بلد نبودم.قول میدم بزرگتر شدم باحرفام همه خستگی رو از  مامان و بابا بگیرم.راستی من کی بزرگ میشم؟

چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:, |

 

جمعه 23 فروردين 1392برچسب:عکس, |

 

جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, |

 


به وبلاگ من خوش آمدید


من رفتم گیلان
هفت تا ده ماهگی
من سینه خیز رفتم
من رفتم ماموریت
من هفت ماهم شد
من مامانم رو میخوام
عید92
من نشستم
مرخصی نه ماه یا شش ماه؟
شروع غذای کمکی
پنج ماهگی
حمام
ترانه
کلاه سرم نزارین
سه ماهگی
اولین لبخند
بسیت و هفت مهر
حضور عزیز دلم تو عروسی دایی جونش
تولد یکی یه دونه ام یاسین
عکس

 

mary

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان yasinam و آدرس yasinjonam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پارساجون
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

 

 

عید 93 شیراز ویزد
چرا اینقدر تب میکنم؟
یاسین و باباش تو ماسوله
ساحل انزلی
یاسین تو دهکده ساحلی بندر انزلی
ببینین ماسوله چقدر قشنگه
درس مامانم تموم شد
تولدت مبارک عزیزدلم
من بلدم راه برم

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی